دوشنبه, 12 آبان 1393 ساعت 03:30

عاشورا، خاطراتى از مقتل خوانى براساس بخش هایی از مقتل " نفس المهموم"

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)
اشورا،خاطراتى از مقتل خوانى،و برشهائى از مقتل " نفس المهموم"
از زمانى كه بياد دارم، محرم بويژه تاسوعا و عاشورا،عجيب و فراموش ناشدنى بود، از شب تاسوعا تا سوم امام كمتر خانه بوديم، خدا بيامرز پدرم، دستم را مى گرفت از هيئتهاى محله شهريار و Masjed Haj Shafie(مسجد حاج شفيع) تاشاوا و كوچه باغ و ليل آباد و حتى بعضى هيئات اسكو و كهنمو و دسته جات بازار و... هنوز مدرسه نمى رفتم ومعانى بعضى نوحه ها و مقتل ها را نمى دانستم، اما آنها را حفظ كرده بودم، همچنانكه وقتى به كلاس اول ابتدائى تبت نامم كردند، به اهتمام پدر خدا بيامرزم" گلستان سعدى" را تقزيباً حفظ بودم، در مسجد كوچك " دار دلّه زن" از آخوند مكتبى سختگيرى فرا گرفته بودم... انقلاب اسلامى به ثمر نشست،كار زياد بود، از جمله مسئول راديو تبريز شدم، برنامه هاى ويژه محرم، مداح باصفا و مؤثر شهرمان حاج مهدى خادم آذريان كه با لباس ژاندارمرى مى آمد، حاج بيوك آقا آسايش و بعدها زنده ياد ليثى وحاج فيروز و سروده هاى استاد عابد و... اما هميشه از پخش مراثى و نوحه هائى كه جزئيات ظلمهائى كه بر ابا عبدالله(ع) و اهلبيتش رفته بود، اجتناب مى كردم، راستش دلم تاب نمى آورد، پدرم هم كه بشدت اهل بكاء بود توان شنيدن نداشت، بعضاً از حال مى رفت، بعداز مشاغل مختلف سفير شدم و به تاجيكستان رفتم، اولين محرم اقامتم مراسم مفصلى گرفتيم، اما نه نمازخانه سفارت گنجايش علاقمندان را داشت و نه نوحه خوان حرفه اى و روحانى و...داربست و چادر و سخنرانى خودم و بعضاً نوحه خوانى همكارم علیرضا آراسته و... اين مقدمه طولانى براى اين بود كه بگويم تعدادى از همكاران بسيار ناب و خالص از من مى خواستند كه برايشان مقتل بخوانم، چند روز متوالى گزيده هائى از برخى مقاتل را با خود مى بردم، اما دلم تاب نمى آورد كه بخوانم، بقدرى سوزناك و دلخراش بودند، در پاسخ همكارانم كه مى پرسيدند چرا نخواندى بهانه مى آوردم، كه وقت نشد، جا تنگ بود و... براى سال بعد مسجد حضرت حجت بن الحسن(عج) ساخته شد، روحانيون زبده، نوحه خوانها از جمله مهدى عراقى زاده خودمان از تبريز و ساير مداحان نامدار و تا بيش از هزارنفر عزادار اعم از ايرانى و تاجيك و اقغان و برنامه هائيكه بعضاً تا ساعت دو بامداد ادامه مى يافت. تنها در محرم نبود، ماه رمضان، ايام فاطميه(س)، اعياد تولد و وفيات ائمه اطهار، شبهاى جمعه و ... از اين يادها كه بگذرم، امروز عاشوراست،
بو گون كرب و بلا ويران اولوپدى حسين اؤز قانينا غلطان اولوپدى
بندهائى از مقتل معروف"دمع السجوم فى ترجمة نفس المهموم"تاليف مرحوم شيخ عباس قمى با ترجمه مرحوم آيت الله شعرانى را تقديم مى دارم و اميدوارم مشمول حديث شريف نبوى باشيم كه فرمود: مَنْ ماتْ علىٰ حُبِّ آلِ محمد، ماتَ شهيداً
<><><><><><><><><><><><><><><><><><><>
گردى سياه و تاريك برخاست ...
آسمان سرخ گرديد و آفتاب بگرفت...
چنانكه ستارگان در روز ديده شدند...
"... حسين(ع) افتان و خيزان بود : به مشقت برمى خاست و باز مى افتاد ... 
مدتى گذشت . مردم از كشتن حسين(ع) پرهيز مى كردند و هر كدام اين كار را به ديگرى حوالت مى كرد.
پس شمر ابن ذى الجوشن بانگ زد:مادرتان به عزاى شما نشيند! اين مرد را چرا منتظر گذاشتيد؟
از هر سوى بر وى تاختند .
زينب دختر على(ع) ، از در خيمه بيرون آمد و فرياد زد : كاش آسمان بر زمين مى افتاد! كاش كوهها خرد و پراكنده بر هامون مى ريخت!
بسيارى از رجاله ها بر گِرد حسين بودند و زخم بسيار بر تن او مى زدند.حسين(ع) قدح آب خواست. چون نزديك دهان برد ، خصين ابن نٓمير تيرى بر وى افكند كه بر دهانش نشست و آب خون شد.حسين(ع) قدح از دست بگذاشت.سٓنان ابن آنس نخعى بر او حمله كرد و نيزه بر او زد و خولى ابن يزيد به شتاب از اسب فرود آمد كه سرش جدا كند... برخود لرزيد.
شمر گفت: "خدا بازوى تو را سست كند! از چه مى لرزى؟ " و خود فرود آمد ...
هلال ابن نافع گفت : من ايستاده بودم با اصحاب عمر سعد كه مردى فرياد زد : " ايها الامير ! مژده كه اينك شمر حسين را مى كشد."
من ميان دو صف آمدم و جان دادن او را ديدم: به خدا قسم هيچ كشته به خون آغشته را نيكوتر و درخشنده روى تر از وى نديدم...
تاب رخسار و زيبايى هيئت او انديشه قتل وى را از ياد من ببرد.شربتى آب مى خواست.شنيدم مردى گفت : " آب نخواهى نوشيد تا به جهنم روى و از آب آنجا بنوشى."حسين(ع) را شنيدم كه گفت : " من نزد جد خويش روم و از آب "غير آسِن" بنوشم و از آنچه شما با من كرديد بدو شكايت كنم."
همه خشمگين شدند كه گويى خدا در دل آنها رحمت نيافريده بود.من گفتم : " به خدا قسم ، ديگر در هيچ كار با شما شريك نشوم"
... شمر سر حسين را جدا كرد و به خولى سپرد .سنان نيزه بر پشت حسين زد كه از سينه بى كينه اش بيرون زد. چون نيزه را بيرون كشيد، روح حسين (ع) به اعلى عليين رسيد.گردى سخت سياه و تاريك برخاست و باد سرخى وزيد كه هيچ چيز پيدا نبود: آسمان سرخ گرديد و آفتاب بگرفت ، چنان كه ستارگان در روز ديده شدند. هيچ سنگى را بر نداشتند ، مگر زير آن خون سرخ تازه بود ...
مردم پنداشتند عذاب فرود آمد. كسى در لشگر آمد و فرياد مى زد.
او را از فرياد منع كردند.
گفت : "چگونه فرياد نزنم و حال آنكه مى بينم رسول خدا را ايستاده ، نگاه به زمين مى كند و جنگ شما را مى نگرد و مى ترسم بر اهل زمين نفرين كند و من با آنها هلاك شوم.'
او جبرئيل بود ... و آن روز جمعه بود . دهم محرم سال شصت و يك ، ما بين نماز ظهر و عصر ... و حسين (ع) پنجاه و هشت سال داشت ...
اسب حسين(ع) كاكل و موى پيشانى در خون آغشته كرده بود و سوى سرا پرده زنان آمد : شتابان و گريان و شيهه زنان.دختران پيغمبر بانگ او شنيدند و از سرا پرده ها بيرون آمدند . اسب را زبون و بى سوار ديدند و زين را بر آن واژگون.
فرياد به گريه و شيون بر آوردند . ام كلثوم دست بر سر نهاد و گفت : " اين حسين (ع) است : در ميدان افتاده ، در كربلا سر او از قفا بريده و عمامه و ردا ى او ربوده ..." اين بگفت و بى هوش شد. اسب حسين (ع) دست ها بر زمين مى زد و نزديك خيام حرم ، سر بر زمين مى كوفت تا بمرد...
٠٠٠حميد ابن مسلم گفت : به خدا قسم فراموش نمى كنم زينب ، دختر على (ع) را . دشمن و دوست را بگريانيد چون برادرش را بر خاك افتاده ديد . زارى كرد و به آواز سوزناك گفت : "يا محمد! فرشتگان آسمان بر تو درود فرستند.اين حسين است ، به خون آغشته ، پيكرش پاره پاره ، يا محمد ! دخترانت اسير شدند و فرزندانت كشته در اين دشت افتاده اند ، و باد صبا گرد و غبار بر پيكرشان مى پراكند. " 
سكينه پيكر پدرش ، حسين(ع) را در آغوش گرفت . جماعتى از اعراب چادر نشين ريختند و او را كشيدند و از پدر جدا كردند . سكينه گفت : چون او را در آغوش گرفتم بى هوش شدم. در آن حال شنيدم مى گفت: چون آب گوارا نوشيديد ، يادم كنيد . چون از غريب يا شهيدى شنيديد ، بر من بگرييد. 
ترسان برخاستن و چشمم از گريه آزرده شده بود و لطمه بر روى مى زدم . ناگهان هاتفى گفت : " آسمان و زمين بر او گريستند : - اشك فراوان و خون -" ...
فرشتگان بانگ به گريه بلند كردند و گفتند :" اى پروردگار ! اين حسين (ع) ، برگزيده تو و پسر دختر پيغمبر توست ." خداى سايه قائم (عج) را به آنها نمود و گفت : " به اين انتقام مى كشم خونِ او را " 
_______________________
خواندن 1613 دفعه آخرین ویرایش در دوشنبه, 12 آبان 1393 ساعت 03:30

نظر دادن

یادی از دوران نمایندگی در مجلس شورای اسلامی

پشت صحنه حضورم در برنامه زير نور ماه در شبكه جهانى سحر

تازه ها

درگذشت احياگر موسيقي «فلك» ،  صفحه اول روزنامه اعتماد 1402/12/2

درگذشت احياگر موسيقي «فلك» ، صفحه اول روزنامه اعتماد 1402/12/2

دوشنبه, 03 ارديبهشت 1403 09:35

استاد دولتمند خال‌اف‌ خواننده «آمدم ‌اي شاه پناهم بده» و «دور مشو، دور مشو» به ابديت پيوست.  دوست گرامي‌ام استاد دولتمند خال‌اف، آهنگساز، نوازنده و احياگر موسيقي «فلك»‌ دار فاني را...

بعثت شادابي حيات - صفحه اول روزنامه اعتماد 1402/11/18

بعثت شادابي حيات - صفحه اول روزنامه اعتماد 1402/11/18

پنج شنبه, 19 بهمن 1402 12:00

غبار كدورت و تيرگي فرونشسته بر جهان چنان غليظ بود كه گويي هيچ صبحي در پس پرده نيست و خورشيد روشناي خويش را براي هميشه از زمين برگرفته است و...

حضور در تئاتر لیلی و مجنون در تالار وحدت ؛ نمایشی از یعقوب صدیق جمالی

حضور در تئاتر لیلی و مجنون در تالار وحدت ؛ نمایشی از یعقوب صدیق جمالی

سه شنبه, 10 بهمن 1402 18:18

نمایش لیلی و مجنون به کارگردانی و نویسندگی یعقوب صدیق جمالی به زبان ترکی آذربایجانی بر اساس مثنوی «لیلی و مجنون» اثر حکیم ملا محمد فضولی در تالار وحدت تهران...

بزرگداشت هشتادوچهارمین سالگرد تولد استاد ساوالان

بزرگداشت هشتادوچهارمین سالگرد تولد استاد ساوالان

پنج شنبه, 21 دی 1402 18:25

روز یکشنبه سوم دی ماه کانون هنرمندان آذربایجان در تهران ، مراسمی به مناسبت هشتاد و چهار سالگی استاد حسن مجید زاده متخلص به ساوالان برگزار کرد . در این...

" جلوه رفیع جلال "، پاسداشت نیم قرن تلاش استاد جلال رفیع در عرصه روزنامه نگاری

" جلوه رفیع جلال "، پاسداشت نیم قرن تلاش استاد جلال رفیع در عرصه روزنامه نگاری

پنج شنبه, 21 دی 1402 15:22

تالار سید محمود دعائی در موسسه اطلاعات روز سه شنبه دوازدهم دی ماه شاهد مراسمی به یاد ماندنی بود . این مراسم که برای تجلیل از خدمات نیم قرن استاد"...

پای سخن شاگرد استاد شهریار ؛ بسیاری از اشعار شهریار منتشر نشده است.

پای سخن شاگرد استاد شهریار ؛ بسیاری از اشعار شهریار منتشر نشده است.

سه شنبه, 23 آبان 1402 15:34

 شاعر و نویسنده زبان و ادبیات فارسی و از شاگردان استاد شهریار بیان کرد:متاسفانه شهریار شناسی در ایران هنوز بسیار ضعیف است، درحالیکه در دانشکده های پیرامونی لااقل در دانشکده...

حق تكثير كليه محتواى تصويرى، صوتى و نوشتارى اين وبسايت متعلق است به على اصغر شعردوست .